دخملی در سال جدید
سلام بعد از یک مدت طولانی
این مدته خیلی سرم شلوغ بود اصلاً فرصت نداشتم بیام سر بزنم .. عید خوبی بود به دید و بازدید گذشت و دو سه روزی هم رهسپار شهر دلیجان شدیم و خونه خاله های شوشو بودیم ... نیکای ما حسابی دلبری شده برای خودش ( البته به غیر از مواقعی که از شیطونی زیاد موهای آدمو سیخ می کنه ) .. هر روز یه کار جدید یاد می گیره و یک کلمه جدید .. حرف زدنش خیلی خوبه ماشا.. مثل طوطی همه چی را پشت سر آدم تکرار می کنه ... حتی جدیداً یاد گرفته تا هواپیما تو آسمون می بینه با زبون خودش می گه هواپیما .. و خیلی با مزه هی تکرارش می کنه ..خلاصه شیرینی شده برای خودش ... زندگی دو نفره ما رو حسابی متحول کرده .. البته این تحول هم شیرینه و هم تلخ ... کلاْ بچه دار شدن یه تحوله بزرگه توی زندگی هر کسی و بسته به ظرفیت و تحمل هر کسی میزان تلخی و شیرینیش فرق می کنه ...
گاهی وقتا دلم تنگ می شه برای لحظه های دو نفره .. برای یک غذا خوردن آروم و بی دردسر .. برای دیدن یک فیلم خوب ( من قبل از نیکا عاشق و دیوونه سینما بودم ) البته الان هم هستم ولی مدتهاست که دیگه فرصت دیدن فیلم را ندارم .. دلم تنگ می شه برای یک شب تا صبح خوابیدن راحت و بدون استرس .. برای اینکه هر وقت دلم خواست بخوابم ... هر وقت دلم خواست برم حمام .. برم دستشویی و نگران چیزی و کسی نباشم ..
البته اینها همش فکرهای زودگذری است که یه لحظه می یان و می رن .. چون بعدش به این نتیجه می رسم که اگه نیکا نباشه منم نیستم .. نفسم دیگه به نفسش وصله .. با همه خستگیا و شیطنتاش با اومدنش امید دوباره به زندگی ما بخشید ... یه لبخندش و یا یه شیرین کاریش همه فکرهای پوچ و بیهوده را از ذهن آدم دور می کنه .. خدایا مواظب این دخمل شیرین ما باش و این خستگی های مادرونه منو نادیده بگیر و بگذر ...
یه سری از عکسای نیکا رو در سال جدید می ذارم ...
عکس سفره هفت سین امسال ما
شب چهارشنبه سوری در پارک چیتکر که نیکا خانوم توی ماشین همش خوابیده بودند و چیزی ندیدند
نیکا در تراس خونه و در حال استفاده از هوای بهاری
نیکا و عیددیدنی خونه مادربزرگ
نیکا در حال قایم موشک
بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید ....
نیکا در حال عید دیدنی خونه دوستش ..
نیکا در دلیجان ( منزل خاله شوشو )
نیکا و لالا در آغوش مامان روز سیزده بدر ( دشتهای نراق )
در حال برگشت از مسافرت روز ۱۴ فروردین ( مجتمع تفریحی مهتاب )