نیکا نیکا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نیکا فرشته آسمونی

برای دستگرمی

با سلام چند روزیه که نتونستم یه سری به اینجا بزنم چون خیلی درگیری داشتم . یه روز درمیون هم اومد سرکار .. تازه اینترنت اداره هم خیلی افتضاح شده سرعتش در حد حرکت فولکس شده ..توی خونه هم که امان از دست این نیکا خانوم مریضی نیکا خیلی بهتر شده ولی حالا من مریضم .. سرمای شدیدی خوردم که از بچگی تا بحال نخورده بودم و امروز هم خونه هستم فعلاً اینو داشته باشین تا بعد .. خیلی هم ممنون از احوالپرسی های همه دوستای عزیزم   ...
9 بهمن 1389

شیطنت آغاز می شود

سلام سلام من امروز اومدم سرکار و نیکا رو گذاشتم خونه مامانم .. خدا رو شکر حالش خیلی بهتر شده ولی هنوز سرفه می کنه .... باز امروز شیطنت را از سر گرفته و به گفته مامانم جبران چند روز غیبتشو داره می کنه ... نیکای نازم امیدوارم همیشه شیطون و سرحال باشی و هیچوقت مریض نشی که مامانی دلش کباب می شد وقتی می دید توان از جا بلند شدن هم نداشتی ... در ضمن دو روزه که نیکا خانوم ما سیزده ماهش هم تموم شده و وارد ما ه چهارده زندگیش شده .. هنوز از راه رفتن خبری نیست و فعلاً با سرعت نور همه جا رو چهار دست و پا طی می کنند و از دیوار راست هم می گیره وای می ایسته و می خواد بالا بره ... خلاصه تا دلتون بخواد شیرین شده و همه رو کلی سرگرم می کنه...
4 بهمن 1389

تولد من و مریضی نیکا

سلام عزیز دلم الان چهار روزه که تو مریضی و مامانی اصلاً دل و دماغ نداره .. چون توی این یکسال تو هیچ وقت اینجوری مریض نشده بودی و دل مامان برای اون سرفه هایی که می کنی کباب می شه عزیزم .. من الان سه روزه که خونم چون می خواستم خودم ازت مواظبت کنم تا زودتر خوب بشی ولی تو به هیچ چی لب نمی زنی و مامانی ناراحته ...اون لپای قشنگت کلی توی این چند روز آب شده عزیزم ...خدایا ازت خواهش می کنم هیچ نی نی هیچ وقت مریض نشه و نیکای ناز ما هم حالش زودتر خوب شه .... خدایا خیلی دوستت دارم راستی امروز روز تولد مامانیه و مامانی اصلا حوصله نداره چون تو مریضی .... امروز دومین تولد مامانیه که تو هم هستی ... تا قبل از اینکه تو بدنیا بیای فکر می کردم روز تو...
3 بهمن 1389

آینده تو

سلام سلام صد تا سلام امروز آخرین روز از ماه دیه و تا چشم بر هم می زنی روزها و ماهها می گذرند و عمر ما هم می گذرد و هنوز در خم یک کوچه ایم ... مامانی من ، تو هنوز خیلی کوچیکی که اینها رو بفهمی و امیدوارم آینده خوبی در انتظارت باشه .. توی این یکسال اخیر که تو بدنیا اومدی و من می بینم که چگونه روزانه رشد می کنی و با چه سرعتی از حالت نوزادی قدم به دنیای کودکی گذاشته ای بیشتر نگران آینده ات می شوم .. می دانم چشم بر هم بگذارم تو بزرگ شده ای با هزاران آرزو و اشتیاق برای آینده ات و من و بابا هستیم که باید این آینده را تامین کنیم تا هیچ وقت از ما نپرسی : چرا من را به این دنیا آوردین ؟ عزیز دل مامان امیدوارم عمر جاودان داشته باشی و من و با...
30 دی 1389

نیکا به روایت تصویر

این هم قولی که داده بودم عکسهای دخمل ما از لحظه به دنیا اومدن تا یکسالگی : نیکا در بیمارستان : یکماهگی دو ماهگی : سه ماهگی : چهارماهگی : پنج ماهگی : شش ماهگی : هفت ماهگی : هشت ماهگی : نه ماهگی : ده ماهگی : یازده ماهگی : و بالاخره یکسالگی دخمل ما : این هم تاریخچه تصویری نیکا خانوم ....   ...
29 دی 1389

کمک کنید کمک !

یکی منو راهنمایی کنه بگه چجوی عکس بذارم هر کاری می کنم عکس نمی افته همه سایتها رو هم که فیلتر کردند کسی می دونه چطوری باید عکس بذارم ...
29 دی 1389

دخملی مریض شده

سلام دخمل قشنگم امروز خیلی نگرانتم .. چون دیشب حالت خوب نبود و تب داشتی و توی خواب همش ناله کردی .. نصفه شب هم آوردم پیش خودم خوابوندمت ... صبح هم دیر اومدم سرکار .. هر وقت که مریض می شی عذاب وجدان می گیرم که چه مامان بدی هستم من ...تو رو با اون حال مریض گذاشتم و اومد سرکار .. ولی عزیزم به خدا همه اینها بخاطر خودته .. می خوام توی رفاه کامل بزرگ بشی .. می خوام هیچ چیزی کم نداشته باشی ... می دونم وقتی بزرگ بشی همه اینا رو درک می کنی ... اینو بدون که مامانی به اندازه یه دنیا دوست داره امیدوارم هیچ وقت مریضیتو نبینم قند عسل مامان ...
29 دی 1389